زبان بی زبانی
جلوه ( فربود شکوهی) جلوه ( فربود شکوهی)

خواجه نگهدار مرا

خواجه شیرین سخنم ، گفت به تکرار مرا

 

گوش مده، چشم منه، بند ز گفتار ، مرا

 

رو  سیه‌ام ، رو  سیه‌ام ، خواجه ز خود بی خبرم

 

توبه کنم ، توبه کنم ،‌  راه ده این بار مرا

 

آمده بودم که نهم ، سر به رهت خواجه من

 

چشم سیه ، روی چو مه ، کرد گرفتار مرا

 

رهزن اهل هنر او ،‌ بُرد به تاراج دلم

 

نیست مرا دین و دلی ، خواجه نگهدار مرا

 

ساقی خوش چهره ما ، خیز تو در مجلس ما

 

دست من و طُره تو ، گردش پرگار مرا

 

هیچ مخوان ، هیچ مگو ، کار دگر هیچ مکن

 

ای به فدایت دل و جان، بیش میازار مرا

 

جلوه کند چون رخ او ، کیست شود هم سر او؟

 

کیش شدم ، مات شدم ، بُرد دو صد بار مرا

 

من همه اویم چو کنون ، رخ بنمایم به جنون

 

هیچ نخواهم پس از این،  عالم اسرار مرا

 

 

 

زبان بی زبانی

چه خرابم امشب ای دل، ز خمار دیدگانی

که بسوخت جان ما هم ز فروغ جاودانی

بگشای دست مهرت که به خواب در نبینم

که تو تشنه‌ای رسانی بَرِ آب زندگانی

من بی خبر فتادم به کویر حیرت این سان

مگرم تو باز خوانی به درای کاروانی

اگرم که برگشایی تو ز چهره، چین زلفت

به دهان تنگ زیبد ، گُل بوسه بر نشانی

بخورم ز دست ساقی ز شراب ارغوانی

که به کوی می فروشان نخورند می نهانی

به بهار نغمه خواند سر شاخِ گُل چو بلبل

تو به بزم ما قدم نِه ، تو بخوان به شادمانی

به ترنم بهاران تو نگر به کوهساران

ز صدای جویباران چه خوش است زندگانی

برو ای فقیه رَستم ز تو کار در نبستم

چو خبر ندارم از خود ، تو مرا ز خود برانی!؟

به رهم میکفن این دَم که به دام در نیافتم

که چو گرگ دیده بالان ، تو هنوز می ندانی!؟

همه خوش دلم به این که به نوای مرغ یا حق

تو شبی به جلوه آیی به رخم به مهربانی

سخنی به بامدادان ، بَرِ دوست باز گفتن

چه لطیف باشد ای جان ، به زبان بی زبانی

چهارشنبه 25/02/1387 - تهران

Http://jelveh.blogfa.com

shokuhi@yahoo.com

 


May 18th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان